محل تبلیغات شما

پیام زندگی




رحلت جانسوز ختم المرسلین، نور خدا
عالمی را کرد، محروم از وجود انبیاء
آسمان بارید با داغ علی(ع) و فاطمه(س)
آتشی افتاده بر نبض نگاه جامعه
داغ زهرا(س)شد دو صد، از ظلم و جهل مردمان
ظالمان وارونه کردند حکم حق با زبان
دیده باید همچو سیلابی ببارد از فراق
غیب کبرا مهدی(عج)گویدازاین رنج و داغ
وقت آنست ، جان شود احیاء به آیات خدا
یاور دین خدا باشد، دل و جان از وفا
کاسه صبر زمان لبریز گشته از ستم
کی عدالت میشود اجرا براین فریاد غم
یوسف زهرا کجایی تا به حکم حق دگر
عدل و آرامش شود حاکم  براین نسل بشر
لطف و غفران تو یارب ،مرحم دلهای ماست
ضامن دلهای خسته، حرمت آل عباست



پس بیا باعشق او، یک خانه ای آبادکن
یک اسیر بی گناهی را زغم آزاد کن
یک دل افسرده را، نور امیدی جان دهد
خنده بنشان بر لبی تا زندگی آسان شود
هر کجا بذر محبت جان بگیرد، زندگیست
عاشق راه حسین(ع)، داند که این آزادگیست
دیده از عشق حسین، می بارد و دل میرود
تا که زنجیر، جهالت از طریقت  بگسلد
اندراین وادی دوصد رهزن به نام یا حسین(ع)
دامها افکنده اند تا دل نماند باحسین (ع)
با عزاداری فقط این نفس، راضی میشود 
عاقبت دوراز حقیقت، نفس عاصی شود
گر بلای، کبر و آز و کینه و عقد وحسد
در دلی باقی بماند، کی به مقصد میرسد
همتی باید، جهاد نفس را احیاکنیم
عشق وایمان به خدارا باحسین(ع) برپاکنیم
در عبودیت بحق، عشق حسین(ع)، غوغا کند
عابد دنیا طلب را در عمل رسوا کند

سلامی به زیبایی زندگی
به اخلاص و ایمان و آزادگی
سلامی به هستی به نور وجود
به مهر و وفا و به علم و سجود
سلامی بر آن لحظه های حضور
به دلدادگان ره عشق و نور
سلامی به نبض سماءِ دعا
به احساس پاک، دل بی ریا
به آنان که دل را به حق داده اند
دراین وادی از خود فناء گشته اند
ز طوفان گذشتند به نور خرد
نلغزیدن اندر وفای به عهد
سلام خدا را شنیدن به دل
چه زیبا گذشتند از این آب و گل
چنین غایتی را دلم آرزوست
که حب خداوند رحمان دراوست
نباش ای دل از لطف حق ناامید
خدا داده بر بندگان این نوید
بدی را به نیکی کنداو بدل
به اخلاص و ایمان و علم و عمل


نفاق آفت عشق و ایمان

التهابی دروجود افتاده است
از تب وتابِ سجود افتاده است
دل ز اشکِ دیده هم دارد دریغ
خون دلها میخورد از این رفیق
شکوه ها دارد ز رنج روزگار
کی شود آرامش دل برقرار؟
فتنه ها از چیست بر جان بشر؟
روزگاراز ما چه می خواهد مگر؟
عقل و عشق اینجا چه دارد در جواب؟
تا شویم آرام دراین التهاب

****
اندراین گرداب دنیا این بشر
از حدیث نفس خودشد بی خبر
عقل در دام دوصد سود و زیان
عشق را رنگ هوس داده زمان
عقل و عشق از هم جدا افتاده اند
بی توان حق زپا افتاده اند
گفت پیغمبر(ص)که این ره هس خطا
راه حق را گویم اینجا بر شما
از حسین فاطمه(ع) دنیا شنید
جهل خنجر بر گلوی حق کشید
دیده باید خون بگیرید از فراق
که چنین افتاده بر ایمان نفاق
فتنه ها در جهل دوران جان گرفت
عشق را از دامن ایمان گرفت
تا فراموشش شود عهد ازل
جا بماند دل زاخلاص عمل
گر خرد را عشق همراهی کند 
خانه ی دل را زغم خالی کن

عاشقان، جان به ولای تودهند، جانم علی
به جهان نیست بجز سرور و مولایم علی
خسته دل ورد زبانش همه دم گشته علی
هرکه جامانده ز عشق تو جدا مانده علی
کعبه آنجاست که عشق تو به دلها باشد
ره خشنودی حق با تو مهیا باشد
قفل دل باز شود با نگه و گفتارت
نگهی کن به دلم ، جود و سخاء هس کارت
روح ایمانی علی، ناطق قرآنی علی
گفته حق آیه ی اَکمَلتُ لَکُم را به علی
 به توّلای تو دیدار خدا آسان است
عهد و پیمان ازل قصه ی این ایمان است 
مهر تایید به میزان عمل ، عشق تواست
چون دراین عشق ، خدا جلوه گری کرده و بس
عاشقان و دلداگان راه حقیقت و بندگی ، عیدتان مبارک

در بعثت، آل حق، نبّی اکرم
جبریل امین با دل او شد همدم
آورد، سلامی زخدای رحمان
برجان محمد(ص) به توان یزدان
از نور وجودش دل عالَم لرزید
عالِم بودآنکه از حقیقت پرسید
احمد(ص)که نبّی عالم امکان شد
با وحی خدا، کلام او برهان شد
قرآن همه با بشارت وانذارش
از خاک به افلاک بود آثارش
بیدار دل اندر ره حق می کوشد
تا جام می از دست پیمبر نوشد
امروز به انتظار یوسف زهرایش
در طاعت حق شده علی مولایش

ازازل زن با لطافت یار بود
خلقتش زیبابی افکار بود
هستی از نقش وجودش جان گرفت
ماند از عشق نگاهش در شگفت
عطر گل خندید در دامان او
جلوه ی عالم شداینجا نام او
عفت و پاکی وایمان وخلوص
از نهادش شد هویدا در نفوس
آیتی شد تا شود حق آشکار
فاطمه(ع) شد اسوه ی این افتخار
گفت پیغمبربراو اُمِ اَبِی
همسر و همراه مولایش علی
مادر عیسی ابن مریم همچو او 
در دل تاریخ دارد گفتگو
نام مادر حرمتش گویا شده
در جمال حق رهش پویا شده
عطر احساسش به دلها جان دهد
شیره جانش ره ایمان شود
ولادت حضرت فاطمه زهرا(ع) ام ابیها،همسر ولی خدا، اسوه عفت و اخلاص و علم وایمان، مظهر اسماء حسنی ب شما عاشقان را حق مبارکباد

دلا وصف علی(ع) را حق بیان کرد
ز کعبه این حقیقت را عیان کرد
علی(ع) شد مظهر اسماء حسنی
علی(ع) شد عامل ایمان و تقوا
علی(ع) مجری قرآن نبی شد
علی(ع) بر عالم و آدم ولی شد
مناجات علی (ع)عین الیقین است
وجودش خالی از این نفس طین است
ولایش ضامن قربست و اخلاص
گزینش میکند دل را زانفاس
دلا عشق علی(ع) را بندگی کن
به ایمان کلامش زندگی کن
ملائک از ازل در هر سجودش
خدا را دیده اند، هم قنوتش
بحقِّ حرمت نامش خدایا
بده حکم فرج بر هستی ما

عاشقان عیدتان مبارک

ازازل زن قصه اش دیدار بود
خلقتش دلدادگی یار بود
مهرو آیینه از او نقشی گرفت
ماند از عشق نگاهش در شگفت
عطر گل خندید در دامان او
جلوه ی عالم شداینجا نام او
عزتی دادش خدا دراین سرشت
تا شود گویا تماشای بهشت
عفت و پاکی وایمان وخلوص
از نهادش شد هویدا در نفوس
آیتی شد تا شود حق آشکار
فاطمه(ع) شد اسوه ی این افتخار
گفت پیغمبربراو اُمِ اَبِی
همسر و همراه مولایش علی
مادر عیسی ابن مریم همچو او 
در دل تاریخ دارد گفتگو
نام مادر حرمتش گویا شده
با جمال حق رخش پیدا شد
عطر احساسش به دلها جان دهد
شیره جانش ره ایمان شود
ولادت حضرت فاطمه زهرا(ع) ام ابیها،همسر ولی خدا، اسوه عفت و اخلاص و علم وایمان، مظهر اسماء حسنی ب شما عاشقان را حق مبارباد

روزی ره افسانه مرا، شادی بود
نقش دل من در گروی، بازی بود
روز دگری بازیگرش من بودم
رویای نگاهش همه شد معبودم
این قامت تن حصار افکارم بود
سمع و بصر اندیشه گفتارم بودم
بیگانه به خود، سرخوش دوران بودم 
غافل ز حریم عشق یزدان بودم
عقل آمد و شد آیینه افکارم
دیدم که صدآزار بود در کارم
با عقل به خود آمده بیدار شدم
بیدار ز شوق ره دیدار شدم
بر گوش دل این قصه غزل خوانی کرد
در وادی عشق حق، مرا را یاری کرد
امروز خدارا همه جا می بینم
خود را همه دم در ابتلاء میبینم
این عمر گران چه قصه ها میگوید
از نیک و بد و راز بقاء میگوید
ای دل تو بخوان صفحه ای از عمرت را
تا گوش دل آموزد از آن حکمتها

آنچه از دین مانده جز تزویر نیست
عادلی این فتنه را پیگیر نیست
هر که از این سفره نانی میخورد
از حقیقت دور و بی تقصیر نیست
افتخار  شیعه از راه علیست
پیروی قرآن در این تفسیر کیست؟
کی علی از نان مردم خانه برد؟
اختلاس و رشوه و تبذیر چیست؟
سفره ی مردم شده خالی ز نان
سهم خان زاده در این تحقیر چیست؟
خرقه ایمان به تن کردن چرا؟
گر ز فهم دین تورا تدبیر نیست
آنکه بر مسند نشست با نام دین
پس چرا حرفش بجز تعزیر نیست؟
این همه بیگانگی با دین حق
کس نپرسید از خرد تقدیر چیست؟
عالم فرزانه را حرمت رواست
حق سزاوار غل و زنجیر نیست 
دین ره بیداری اندیشه است
عاشقان دانند ره تکبیر چیست
شکوه آسان و ره درمان غریب
تا جهالت حاکم است تغییر نیست
تحت هیچ عنوان مگو هرگز دروغ
یک دروغ در هستی بی تاثیر نیست
همسفر با ما اگر همره شدی
راستی آغاز راهست دیر نیست

دل بیا امشب حسینی ناله کن
این همه بیگانگی را چاره کن
تشنه ی آب حیاتست دین ما
جهل دوران مانده در اندیشه ها
گر حسینی گردد این نقش وجود
صد هنر دارد به دیدارش سجود
هستی جان را به عشقش زنده کن
نور ایمان را به جان تابنده کن
کربلاء شد آیه اخلاص جان
عشق و ایمان حسینی را بخوان
تاکه لبیک آید از عرش خدا
این زمین درهر زمانست کربلاء

شکوه از رنج زمان از دل بیمار من است
سختی راه از این غفلت و گفتار من است
از حصاری که درآن مانده دلم نالانم
ورنه آن یار دمادم پی احوال من است
او صدایم زند و من پی این دنیایم
چشم و گوش دلم اینجا پی افکار من است
مال من، خانه ی من، شهرت من جلوه کند
این حصاریست که سرگشتگی حال من است
حال فرزانه ز اخلاص نگاهش گویاست
دل بیگانه من فتنه ی افکار من است
این غزل گر چه به پایان رسد اینجا بینی
قافیه باز پی جلوه ی افکار من است

ز قرآن  بشنو اسرار جهان را
حقیقت از زمین تا آسمان را
ازآن بحر علوم، بی مثالش
ازآن آزادگیها تا وصالش
ازآن راز و نیاز عاشقانه
ازآن خوف و رجاء عارفانه
ازآن تسبیح و تحمید سجودش 
ازآن تهلیل و تکبیر و قنوتش
از ان مشکات و مصباح و زجاجه
ازآن آیات و توصیف لبابه
ازآن دریای جود و بخشش حق 
از آن دلدادگی تا عشق مطلق
از آن روز لقاء و حکم جانان
از آن یوم الجزاء و قسط و میزان
از آن جنات عدنِ  جاودانه
بهای بندگی خالصانه
به مثقال حساب  و حکم یزدان
همه گویا شد در حکم قرآن

آخرین جستجو ها

شعر درخواستی prorenabsec medicineshealth passlingliju موزیکستان دنیای سونیک roglappjenann reelsmobarve Barbara's style beireywinneo